اجازه هست كه عاشق شوم، كه روحم را
میان دست عرق كرده ی تو تا بزنم
دوباره بچّه شوم، بی بهانه گریه كنم
دوباره سنگ به جمع پرنده ها بزنم
دوباره كنج اتاقم نشسته شعر شوم
و یا نه! یك تلفن به خود شما بزنم
نشسته ای و لباس عروسی ات خیس است
هنوز منتظری تا كه زنگ را بزنم
برای تو كه در آغاز زندگی هستی
چگونه حرف ز پایان ماجرا بزنم؟!
دوباره آمده ای تا كه عاشقت باشم
و من اجازه ندارم عزیز جا بزنم!![]()