نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: قیصر امین‌پور(تنفس صبح)

  1. Top | #1
    SarGol

    قیصر امین‌پور(تنفس صبح)

    دفتر شعر از تنفس صبح اتفاق
    اتفاق
    افتاد
    آنسان که برگ
    - آن اتفاق زرد -
    می افتد
    افتاد
    آنسان که مرگ
    - آن اتفاق سرد -
    می افتد
    اما
    او سبز ود و گرم که
    افتاد

  2. Top | #2
    SarGol
    تقصیر عشق بود
    باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
    آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
    گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
    با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
    تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
    با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
    جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
    آمد به گرد طایفه ی ما طواف کرد
    اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
    در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد
    تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار
    باید به بی گناهی دل اعتراف کرد

  3. Top | #3
    SarGol
    دفتر شعر از تنفس صبح شعری برای جنگ
    شعری برای جنگ
    می خواستم
    شعری برای جنگ بگویم
    دیدم نمی شود
    دیگر قلم زبان دلم نیست
    گفتم :
    باید زمین گذاشت قلمها را
    دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
    باید سلاح تیزتری برداشت
    باید برای جنگ
    از لوله ی تفنگ بخوانم
    - با واژه ی فشنگ -
    می خواستم
    شعری برای جنگ بگویم
    شعری برای شهر خودم - دزفول -
    دیدم که لفظ ناخوش موشک را
    باید به کار برد
    اما
    موشک
    زیبایی کلام مرا می کاست
    گفتم که بیت ناقص شعرم
    از خانه های شهر که بهتر نیست
    بگذار شعر من هم
    چون خانه های خاکی مردم
    خرد و خراب باشد و خون آلود
    باید که شعر خاکی و خونین گفت
    باید که شعر خشم بگویم
    شعر فصیح فریاد
    - هر چند ناتمام -
    گفتم :
    در شهر ما
    دیوارها دوباره پر از عکس لاله هاست
    اینجا
    وضعیت خطر گذرا نیست
    آژیر قرمز است که می نالد
    تنها میان ساکت شبها
    بر خواب ناتمام جسدها
    خفاشهای وحشی دشمن
    حتی ز نور روزنه بیزارند
    باید تمام پنجره ها را
    با پرده های کور بپوشانیم
    اینجا
    دیوار هم
    دیگر پناه پشت کسی نیست
    کاین گور دیگری است که استاده است
    در انتظار شب
    دیگر ستارگان را
    حتی
    هیچ اعتماد نیست
    شاید ستاره ها
    شبگردهای دشمن ما باشند
    اینجا
    حتی
    از انفجار ماه تعجب نمی کنند
    اینجا
    تنها ستارگان
    از برجهای فاصله می بینند
    که شب
    چه قدر موقع منفوری است
    اما اگر ستاره زبان می داشت
    چه شعرها که از بد شب می گفت
    گویاتر از زبان من گنگ
    آری
    شب موقع بدی است
    هر شب تمام ما
    با چشم های زل زده می بینیم
    عفریت مرگ را
    کابوس آشنای شب کودکان شهر
    هر شب لباس واقعه می پوشد
    اینجا
    هر شام خامشانه به خود گفته ایم :
    شاید
    این شام ، شام آخر ما باشد
    اینجا
    هر شام خامشانه به خود گفته ایم :
    امشب
    در خانه های خاکی خواب آلود
    جیغ کدام مادر بیدار است
    که در گلو نیامده می خشکد ؟
    اینجا
    گاهی سر بریده ی مردی را
    تنها
    باید ز بام دور بیاریم
    تا در میان گور بخوابانایم
    یا سنگ و خاک و آهن خونین را
    وقتی به چنگ و ناخن خود می کنیم
    در زیر خاک ِ گل شده می بینیم :
    زن روی چرخ کوچک خیاطی
    خاموش مانده است
    اینجا سپور هر صبح
    خاکستر عزیز کسی را
    همراه می برد
    اینجا برای ماندن
    حتی هوا کم است
    اینجا خبر همیشه فراوان است
    اخبار بارهای گل و سنگ
    بر قلبهای کوچک
    در گورهای تنگ
    اما
    من از درون سینه خبر دارم
    از خانه های خونین
    از قصه ی عروسک خون آلود
    از انفجار مغز سری کوچک
    بر بالشی که مملو رویاهاست
    - رویای کودکانه ی شیرین -
    از آن شب سیاه
    آن شب که در غبار
    مردی به روی جوی خیابان
    خم بود
    با چشم های سرخ و هراسان
    دنبال دست دیگر خود می گشت
    باور کنید
    من با دو چشم مات خودم دیدم
    که کودکی ز ترس خطر تند می دوید
    اما سری نداشت
    لختی دگر به روی زمین غلتید
    و ساعتی دگر
    مردی خمیده پشت و شتابان
    سر را به ترک بند دوچرخه
    سوی مزار کودک خود می برد
    چیزی درون سینه ی او کم بود ....
    اما
    این شانه های گرد گرفته
    چه ساده و صبور
    وقت وقوع فاجعه می لرزند
    اینان
    هر چند
    بشکسته زانوان و کمرهاشان
    استاده اند فاتح و نستوه
    - بی هیچ خان و مان -
    در گوششان کلام امام است
    - فتوای استقامت و ایثار -
    بر دوششان درفش قیام است
    باری
    این حرفهای داغ دلم را
    دیوار هم توان شنیدن نداشته است
    آیا تو را توان شنیدن هست ؟
    دیوار !
    دیوار سرد سنگی سیار !
    آیا رواست مرده بمانی
    در بند آنکه زنده بمانی ؟
    نه !
    باید گلوی مادر خود را
    از بانگ رود رود بسوزانیم
    تا بانگ رود رود نخشکیده است
    باید سلاح تیز تری برداشت
    دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست..

  4. Top | #4
    SarGol
    دفتر شعر از تنفس صبح غزل تقویم ها
    غزل تقویم ها
    عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم
    تقویم ها گتند و ما باور نکردیم
    در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
    ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم
    دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
    لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
    حتی خیال نای اسماعیل خود را
    همسایه با تصویری از خنجر نکردیم
    بی دست و پاتر از دل خود کس ندیدیم
    زان رو که رقصی با تن بی سر نکردیم

  5. Top | #5
    SarGol
    دفتر شعر از تنفس صبح فصل وصل
    فصل وصل
    فصل ، فصل خیش و فصل گندم است
    عاشقان این فصل ، فصل چندم است ؟
    فصل گندم ، فصل جو ، فصل درو
    فصل بی خویشی است ، فصل خویش نو
    چارفصل سال را رسم این نبود
    هیچ فصلی اینچنین خونین نبود
    فصل کشت و موسم برزیگری است
    عاشقان این فصل ، فصل دیگری است
    فصل دیگرگونه ، دیگرگونه فصل
    فصل پایان جدایی ، فصل وصل
    فصل سکر وحشی بوی قصیل
    شیهه ی خونین اسبان اصیل
    فصل داس خسته و خورجین سرخ
    فصل تیغ لخت ،فصل زین سرخ
    فصل گندم ، فصل بار و برکت است
    عاشقان این فصل ، فصل حرکت است
    طرح کمرنگی است در یادم هنوز
    من به یاد دشت آبادم هنوز
    خوب یادم هست من از دیر باز
    باز جان می گیرد آن تصویر ، باز
    گرگ و میش صبح پیش از هر طلوع
    قامت مرد دروگر در رکوع
    خوشه ها را با نگاهش می شمرد
    داس را در دست گرمش می فرشد
    قطره قطره خستگی را می چشید
    دست بر پیشانی دل می کشید
    بافه ها را چون که در بر می گرفت
    خستگی ها از تنش پر می گرفت
    گاه دستی روی شبنم می گذاشت
    روی زخم پینه مرهم می گذاشت
    دشت دامانی پر از بابونه داشت
    پینه ی هر دست بوی پونه داشت
    تو همان مردی ، همان مرد قدیم
    با تو میراثی است از درد قدیم
    در تو خون خوشه ها جوشیده است
    خوشه ها خون تو را نوشیده است
    دستهایت بوی گندم می دهد
    بوی یک خرمن تظلم می دهد
    دارد آن فصل کسالت می رود
    باز امید اصالت می رود
    تازه کن آن روزهای خوب را
    روزهای خیش و خرمنکوب را
    چند فصلی کشت بذر عشق کن
    هر چه قربای است نذر عشق کن
    سرخ کن یأس سفید یاس را
    پاک کن گرد و غبار داس را
    خوشه ی گندم پس از دی می رسد
    داس تو افسوس ، پس کی می رسد ؟
    بار می بندیم سوی روستا
    می رسد از دور بوی روستا

  6. Top | #6
    SarGol
    دفتر شعر از تنفس صبح مساحت رنج
    مساحت رنج
    شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
    مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
    محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
    خطوط منحنی خنده را خراب کنید
    طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
    مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
    دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
    مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
    در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
    مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
    مگر سماجت پولادی سکوت مرا
    درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
    بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
    اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

  7. Top | #7
    SarGol
    دفتر شعر از تنفس صبح نان ماشینی
    نان ماشینی
    آسمان تعطیل است
    بادها بیکارند
    ابر ها خشک و خسیس
    هق هق گریه ی خود را خوردند
    من دلم می خواهد
    دستمالی خیس
    روی پیشانی تبدار بیابان بکشم
    دستمالم را اما افسوس
    نان ماشینی
    در تصرف دارد
    ...
    ...
    ...
    آبروی ده ما را بردند !

  8. Top | #8
    SarGol
    دفتر شعر از تنفس صبح گلوی شوق
    گلوی شوق
    شب عبور شما را شهاب لازم نیست
    که با حضور شما آفتاب لازم نیست
    در این چمن که ز گلهای برگزیده پر است
    برای چیدن گل ، انتخاب لازم نیست
    خیال دار تو را خصم از چه می بافد ؟
    گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست
    ز بس که گریه نگردم غرور بغض شکست
    برای غسل دل مرده آب لازم نیست
    کجاست جای تو ؟ - از آفتاب می پرسم -
    سوال روشن ما را جواب لازم نیست
    ز پشت پنجره بر خیز تا به کوچه رویم
    برای دیدن تصویر ، قاب لازم نیست

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن