بیا باران را دعوت کنیم، به جشن دلتنگی رازقی
بیا دوباره عادت کنیم، به بغض غریبانه عاشقی . . .
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت، دلتنگی ام را به باد می سپارد . .
بیا باران را دعوت کنیم، به جشن دلتنگی رازقی
بیا دوباره عادت کنیم، به بغض غریبانه عاشقی . . .
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت، دلتنگی ام را به باد می سپارد . .
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
خاطراتت تا دم بغض مرا با خود برد
دلم از غصه این خاطره ها در خود مرد
دم من دود شد و باد خطر کرد مرا
در فضای خاطره باز سفر کرد مرا![]()
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.
تو را دارم ای گل، جهان با من استتو تا با منی، جان جان با من است
چو میتابد از دور پیشانیاتکران تا کران آسمان با من است
چو خندان به سوی من آیی به مهر
بهاری پر از ارغوان با من است
کنار تو هر لحظه گویم به خویشکه خوشبختی بیکران با من است
روانم بیاساید از هر غمیچو بینم که مهرت روان با من است
چه غم دارم از تلخی روزگار،شکر خنده آن دهان با من است
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.