پرنده ساکت و غمگینستاره بیمارستدو چشم خسته مندر این امید عبثدو شمع سوخته جان ، همیشه بیدارست ...
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگرهزار چهره به هر لحظه می کند تصویربه چشم همزدنی
میان آن همه صورت ترا شناخته ام
تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می گویمتو نیستی که ببینی چگونه از دیوار ...
جواب می شنوم !
تو نیستی که ببینی چگونه دور از توبه روی هرچه در این خانه است
غبار سربی اندوه بال گسترده استتو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو ، یاد همه چیز را رها کرده است