بی اختیار داد زدمکهنه فروش قلب شکسته میخریکهنه فروش گفت:اگه ارزش داشت کسی نمی شکستشمیبینی آدما چه زود گول می خورن،تو گفتی دوستم داری وعاشقمی منم گول حرفاتو خوردم حالا دارم حسرت اون روز رو می خورم که چرا گول حرفاتو خوردم.
پروانه به شمع بوسه زد و بالش سوخت فرق من و پروانه این است که پروانه پرش سوخت اما من دلم سوخت.
روزی که داشتی می رفتی،گفتی بر میگردم اما هنوز برنگشتی....اون روز تو،تو چشام عشقو دیدی لرزش دستامو دیدی،حبس صدام رو حس کردی اما به روی خودت نیاوردی و رفتی...




وقتی دستام خالی باشه وقتی باشم عــاشـــق تــــــو
غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق توست با تمام بی پناهی به تو سپرده بودم هر بلایی سرم اومد همه را با جون خریدم.

غروب شهر من زیباستغروب شهر من گویای فرداستغروب شهر من آکنده از شادیستبیا با من به شهر بودن و خواستن
به روی گونه تابیدی و رفتیمرا با عشق سنجیدی و رفتیتمام هستی ام نیلوفری بودتو هستی مرا چیدی و رفتیبه هر آهی نمی گریمبه هر لبخند نمی خندماگر عمری شود باقیبه ناکس دل نمی بندمدوست دارم بمیرم در پناه دوستدر پناه دوستی که...نام اوست. از همان گفته بودمزنـــدگـــــــــی!شعری نیست که کسی به این سادگیها،از آن سر در بیاورد پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشتشب مانده بود وجرأت فردا شدن نداشت غروب است و دلم از غم گرفتهدلم از دوریت ماتم گرفتهبرای قلب من خورشیدی امااما مرا قلب تو دست کم گرفته